رازداری بیش از حد،ایده بدی که می تواند همه زندگی را تحت تأثیر قرار دهد؟
رازداری سیاستی اشتباه ،برخی عادات ذهنی ما آنقدر پیش پا افتاده هستند که معمولا آنها را بی اهمیت میپنداریم؛ اما این عادات قادرند باعث بیماری های عاطفی شوند. برای مثال، بعضی از افراد گرایش دارند که حریم بسیار خصوصی داشته باشند یا اکثر مردم از صحبت درباره موضوعاتی مشخص مانند وضعیت مالی، مذهبی با عقاید سیاسی خود طفره می روند. همچنین افراد دیگری هستند که دوست ندارند غریبه ها یا حتی دوستان درباره رازهایشان چیزی بدانند؛ رازهایی مانند: مدتی در زندان بودن ابتلا به بیماری جدی با شکست خوردن در معامله ای تجاری دلایل این امر نیز متفاوت است؛ برای مثال، شاید فاش شدن برخی موضوعات باعث شود که دیگران شما را مسخره کنند؛ مثل: وزن اضافه کردن در حالی که رژیم داشته اید با سرمایه گذاری عظیم در پروژه ای که در آن کلاهبرداری شده است یا حتی برخی تعصبات مذهبی برخی موضوعات دیگر هم شاید منجر به بی اعتمادی شوند؛ مثل: شرکت در تخلفات جنایی، مصرف مواد مخدر با تجربه شکست های کاری مداوم بسیاری از مردم از بحث درباره ازدواج شکست خورده خود خودداری می کنند؛ چون فکر می کنند این کار باعث برانگیختن حس ترحم افراد می شود. حتی برخی از زوجها خبر بچه دار شدن خود را به دیگران نمی دهند تا زمانی که دیگر خطر سقط جنین طبیعی وجود نداشته باشد.
برای برخی از مردم داشتن هرگونه نظرات انتقادی درباره دوستان و خانواده رد شده است؛ چون فکر می کنند که این مسئله باعث می شود دیگران آن ها را دوست نداشته باشند. موارد زیر، برخی از اموری است که والدین بیمارانم به آنها گفته اند: به کسی نگو که پدرت چقدر درآمد داره. و به کسی نگو که خاله ات تازه از بیمارستان شرح نشده. به کسی نگو کد پدرت قبلا ازدواج کرده بوده، به کسی نگو در امتحان رد شدی – بی کی نگو چقدر برای لباس پول خرج کردی۔ به کسی نگو جدا نشدنی. به کسی نگو جراحی پلاستیک داشتی به کسی نگو از علت استعفاء دادی به کسی نگو گوررنگی داری نہ کسی کو صرد امتحائت چند شد. و به طور کلی و احتمالا بهتر است که به کسی نگویی چه حسی داری با درباره موضوعی مشخص چه فکری می کنی!» اینها درس هایی هستند که در طی سالیانه آن بچه ها خوب یاد گرفته اند. وقتی من بزرگسال، آن ها را می بینم، از آنها می پرسم:
چرا؟ چرا نباید به مردم بگویی چه اندازه پول در می آوری؟ چرا آن ها نباید بدانند که تو قبلا ازدواج کرده بودی؟ چرا، محض رضای خدا، آن ها نباید بدانند که خاله تو در بیمارستان بوده است؟!» برای مثال، به یکی از مراجعانم گفتم:
چرا به شوهرت نمی گی که قبل از آشنایی با او سه سال خدمتکار بودی؟ .چون احتمالأمن رو ترک می کنها حداقل، با این پاسخ من نوع تفکر او را می فهمم. هرچند خودم همسرش را میشناسم و کاملا مطمئنم که او را ترک نخواهد کرد.
اما در اکثر مواقع، گفتمان زیر شکل می گیرد
به اونها ربطی نداره. . می دونم. اما آیا دلیلی داره که اونها نباید بدون خاله تو در بیمارستان بوده؟ . موضوع فقط اینه که به کسی ربطی نداره. . این حوالی، اگه به یک نفر بگی، همه می شن . خب که چی؟ .خب به اونها ربطی نداره. اما حالا که این بچه ها بزرگ شده اند، دقیقا چه درسی یاد گرفته اند؟
نکته ای درباره این افراد وجود دارد که به نوعی غلط است یا عیب و نقص دارد؛ مسئله ای شرم آور که دیگران نباید آن را بدانند. چیزی درباره کوررنگی وجود دارد یا درباره ردشدن در امتحان یا درباره پول زیاد درآوردن یا خیلی کم پول درآوردن! اینها مسائلی هستند که مردم دیگر نباید بدانند. کا این افراد از جهاتی آسیب پذیرند. به این معنا که گمان می کنند اگر دیگران واقعیات مشخصی را درباره آنها بدانند، شاید همان ها را علیه خودشان استفاده کنند؛ بنابراین باید توجه داشته باشند که دیگران درباره آن ها چه فکری می کنند.
مردمی در دنیای بیرون هستند که بدخواه و بدجنس اند. این افراد اگر فرصتی به دست اورند، می خواهند به انسان آسیب برسانند.
این طرز تفکر درمان بیماری های عاطفی را سخت می کند. برای مثال ، یکی از جنبه های بیماری های احساسی، نگرانی از این است که فرد بیمار کنترل خود را از دست بدهد و کارهای عجیبی انجام دهد . صحبت کردن درباره این احساسات به فرد نشان می دهد که بیماران دیگری هم فاقد این رفتارها وجود دارند. این مسئله کمک می کند آنها احساسات خود را راحت تر تحمل کنند . در موارد دیگر، افراد مبتلا به فوبیا انرژی زیادی را برای پنهان کردن ترس های خود از خانواده شان صرف می کنند . این بی فایده است . یادم می آید خانمی را وادار می کردم که به طور شفاف درباره هراسش هنگام رانندگی از پل با دختران نوجوانش حرف بزند؛ اما وقتی آنها این مطلب را شنیدند ، خندیدند و گفتند که خودشان آن را می دانستند! از آن زمان به بعد، برای او رانندگی روی پل به همراه دخترانش کار آسان تری شد. برخی از بیماران روحی می ترسند با فرزندانشان درباره شرایط خود حرف بزنند ؛ چون نمی خواهند فرزندانشان نقطه ضعف هایشان را بفهمند و آنها را دست کم بگیرند . من تلاش می کنم چنین بیمارانی را متقاعد کنم که داشتن برخی از ضعف ها ایرادی ندارد . این بخشی از طبیعت انسانی است و هیچ سودی برای بچه ها ندارد که فکر کنند والدینشان هیچ مشکل یا ترسی ندارند. در عوض، والدین باید به فرزندان خود نشان بدهند که هرچند دارای نقطه ضعف هایی هستند، مدام برای بهتر شدن تلاش می کنند. معمولا مردم، در طول درمان ، می گویند که می خواهند خود واقعیشان را قبول کنند ؛ اما این امر تا زمانی که احساسات خود را ابراز نکنند، اتفاق نخواهد افتاد. در آخر، هیچ کس به طور قطع نمی داند که دیگران واقعا چه احساسی درباره او دارند مگر این که با آنها رو راست و صادق باشد